امشب خواستم بالأخره اراده کنم و زود بخوابم، اما هر چه صبر کردم خوابم نبرد. گفتم مطالعه ای کنم بلکه خوابم ببرد. کلیات سعدی را انتخاب کردم و رفتم سراغ گلستانش. بهطور تصادفی صفحه ای گشودم و شروع به خواندم کردم و بعد که چک کردم دیدم در باب عشق و جوانی است! خلاصه چند حکایت را خواندم و جلو رفتم در حالی که لبخند به لب داشتم از شیرین گفتاری سعدی جان، تا این که یک دفعه حین خواندن یک حکایت که از ابتدایش بامزه بود، رسیدم به این بیت:
گر تو را در بهشت باشد جای/دیگران دوزخ اختیار کنند!!!!!
وای خدا که وقتی این بیت را خواندم یک دفعه ترکیدم و کاملا خارج از کنترل با صدای بلند زدم زیر خنده. یعنی عااااالی بود عاااالی!!! وای خدا. هنوز هم خنده ام می گیرد! از دست این زبان سعدی! جالبش این جاست که از آن به بعد، چند حکایت بعدی اش هم خیلی بامزه بودند و وادارم کردند با همین روال که گفتم، بلند بخندم! سعدیِ رند!! نابغه ترین! شیرین ترین! عشق!.
درباره این سایت